این کتاب داستان مورخ جوانی به نام آنتوان روکانتن را روایت میکند که از افسردگی و انزوا رنج میبرد و هیچ پیوندی با افراد خانواده اش ندارد. وی پس از مدتی متوجه میشود «اشیاء بیجان» و «موقعیتهای خاص» روی درک وی از خود و آزادی فکری و معنویش تأثیر میگذارند و احساسی مانند تهوع را در سراسر وجودش برمیانگیزند. وی بعدا پی می برد موسیقی و ادبیات این تهوع را تسکین میدهند و به دنبال جاودانه شدن یا به عبارتی دیگر ارزشمند ساختن موجودیت خود و زندگی اش، خودش را وقف نویسندگی میکند. آنتوان همچنین با تغییرات پیوستهی وجود خودش در جنگ است و باورش نمی شود که همان فرد دیروزی باشد! مشکل روکانتن یه افسردگی ساده یا یک بیماری روانی نیست، هر چند انزجار او از نیروهای وجودی و کشمکشهایش با معنای زندگی او را به این مرز می رساند…
دیدگاه خود را بنویسید