آدام و لوییز، عاشقانی قدیمی بودند. اما این رابطه بهم خورده است. حالا پس از زندگی مشترک و رویاگونه، فرسنگها از یکدیگر فاصله دارند. یکی در پاریس است و دیگری در مونترال کانادا. آدام از لوئیز میخواهد که همچنان دوست باقی بمانند اما لوئیز مقاومت میکند. در هر حال آنها به نامه نگاری با یکدیگر ادامه میدهند و از زندگی تازه خود، ماجراها و زخمهای گذشتهشان میگویند. از عشق جدید میگویند و ... سوال اصلی این است: آیا در این فراز و فرود حقه ای نهفته است؟اشمیت در کتاب اکسیر عشق در فاصله میان فلسفه و رمنس حرکت میکند. او تلاش میکند تا دریابد که عشق، فرآیندی شیمیایی است یا اعجازی روحانی در کار است؟
دیدگاه خود را بنویسید