این اثر، دربارۀ آخرین روزهای زندگی مادر این نویسنده است.مادر در خانهاش زمین میخورد. استخوان رانش میشکند و همسایهها او را به بیمارستان میبرند. علائم او، شبیه علائم حملۀ قلبی یا سکته است. مدتی پس از این رخداد، پزشکیان به سیمون و خواهر او خبر میدهند که مادرشان سرطان روده دارد. این داستان را خودِ سیمون روایت میکند. ما با روایتگری او، به گذشته و حال زنی سفر میکنیم که وقایع زیادی را از سر گذرانده تا مادر دو دختر، همسر و معشوق باشد.سیمون دوبوار در این اثر از انسانی میگوید که هنوز ولع زندگی کردن دارد اما گرفتار جسم رنجور خود میشود و سرانجام باید تسلیم شود…
دیدگاه خود را بنویسید